I think of you
At nights,that the sun dies
and during the day that the moon does so
I think of you.
In rainy mornings,that senses are born,and in snowy evenings that emotions are forzen
I think of you.
In gloomy afternoons,that hopes end,
and at stormy midnights
I think of you.
At the top of the short summits and high wall,
In short springs and long autumns,
In blind alleys and endless streets,
In morning and afternoons and evenings,
at nights and midnights,on fridays and Mondays and thursdays.
During the days and ways,
So always and everyday.
I think of you.
I think of you because
I love you
I LOVE YOU
شب هنگام که خورشید می میرد
و در طول روز که ماه نیز میمیرد
به تو فکر میکنم
در صبح های بارانی که احساسات متولد می شوند
و در شب های برفی که احساسات یخ می زنند
به تو فکر میکنم
در بعد از ظهر های غم انگیز که امیدها پایان می یابند
و در نیمه شبهای طوفانی
به تو فکر میکنم
بر فراز قله های کوتاه و دیوارهای بلند
در بهارهای کوتاه و پاییزهای بلند
در کوچه های بن بست و خیابان های بی پایان
صبح و بعد از ظهر و شام
شبها و نیمه شبها ، جمعه ها ، دوشنبه ها و پنجشنبه ها
در طول روز و همه وقت
همیشه و همه روز
به تو فکر میکنم
به تو فکر میکنم زیرا
دوستت دارم