اینستاگرام
instagram.fileon.ir

متن های بلند غمگین

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 22 فروردین 1398 ساعت 11:40

هـــــى میخواهم گمـــــت کنـــــم به عمـــــد!
امـــــا هـــــى پیـــــدایت میکنـــــم اتفـــــاقـــــى.
.
.
.
.
شعر ردیف و قافیه نمیخواهد
بوی آغوش تو هر دیوانه ای را شاعر میکند…
.
.
.
می شود “تو” ماهی قرمز باشی و “من” تُنگ بلور ؟
.
.
نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت میکند نفس کشیدن فراموشم میشود …
.
.
.
.
.
.
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ نه مثل جبر نه مثل هندسه نه ﻣﺜﻞ ۱ منهای ۱ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ۰ ﻣﯿﺸﻮﺩ !
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ مثل نیمکت آخر زنگ آخر ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻭﯼ ﭼﻮﺏ ﺣﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ ؛ مرا یاد بگیر …
.
.
صبح یعنی مست صدای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی دلتنگم برای تو
شب یعنی یاد تو
و تو یعنی تمام لحظه های من !!!
.
.
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد ، مهربانیت را مرزی نیست …
.
.
.
.
.
.
دیگر مهم نیست…
هر چه بود با رفتن تمام شد…
هرچه زندگی ؛ با رفتن تو..
.
.
.
باشد،
هر طور که میخواهی رفتار کن…
وقتی تو تنهایم گذاشتی…
از غریبه ها چه انتظار؟
.
.
.
خدایا…
میخواهم اعتراف کنم
دیگرنمیتوانم
خسته ام
من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر”
مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم….
.
.
.

عاشقم اگر نیستی …

لطفی بکن ؛

نفرت بورز …

بی تفاوت بودنت …

هرلحظه ؛

آبم میکند …

.

.

.

خارپشتی شده‌ام …

که ؛

تیغ‌‌ هایش …

دنیای امنی برایش ساخته …

اما ؛

حسرت نوازشی عاشقانه …

تا ابد ؛

بر دلش مانده است..!!!

.

.

.

ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﮐﺮﺩﻡ …

ﺭﺩ ﺷﺪ ؛

ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ …

ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ …

.

.

.

به سرم اگر شلیک کنند …

جای خون ؛

فکر “تو” …

می پاشد به دیوار !!!

.

.

.

برای فراموش نکردنت …

همیشه عکس ات را ؛

در آغوش دارم …

برای فراموش کردنم …

چندنفر را ؟

در آغوش ات گرفته ای …

.

.

.

کسی هست شانه هایش را،به من قرض بدهد
تا یک دل سیر گریه کنم؟
بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟؟؟

.

.

.

بچه که بودیم بستنیمونو گاز میزدن قیامت میکردیم!
چه بیهوده بزرگ شدیم که روحمان را گاز میزنند و میخندیم…

.

.

.

لالایی اش را من خواندم ولی روی پای دیگری خوابش برد درد بیشتر از این؟؟؟؟؟؟؟

.

.

.

چه قریب است حال کبریتی که میداند”ساخته”میشود که”سوخته”شود

.

.

.

آخرین بار که من خندیدم علتش پول نبود…انعکاس جوک هرروز نبود….علتش چهره ژولیده یک دلقک گیج،یا زمین خوردن یک کور نبود…من به من خندیدم…که چونان دلقک گیج پای میلنگانم…نقش یک خنده به صورت دارم و دلم غمگین است

.

.

.

امشـب، همیــــטּ حَـوالــــ‗__‗ــــــے زلـــ‗__‗ــــزله ای رُخ داد … حـالا همـه حـالـَمــ را می پـُرسند !!! بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــَـــ‗__‗ــטּ” بـه ایــטּ لـرزیـدنـهـا سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـَرده امـــ… بـه لـرزشـهای شـَدیــ‗__‗ــدِ شـانه هایـَمــــ و تـَـرَکــ ــهای عمــیــقِ قــلــبــمـــ… امـّــ‗__‗ـــا هنـوز ” خـــوبَـــمـــ” !!!.

.

.

.

بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت برای یک نفر ! اما دلت می گیرد ، چشمانت پر از اشک می شود ، قلبت خالی می شود ، وقتی یادت می آید ، همه آن را می خوانند و می پسندند ، جز همان یک نفر …!

.

.

.

شنیــده بودم که “خاک سرد است” ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است، که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

.

.

.

اون نگاهی ک گوشه اش یک قطره اشک برق میزند
ب اندازه ی تمام حرفهای دنیا سنگین است …

.

.

.

خــسته ام!
خــسته ی نــبودنــت..!
خســته از روزهــایی ک بـــی تــو شـــب مـــــی شـــود.
وشـــب هـــایی ک بازهــم بـــی تــو مــــــی گــذرد
تــا ک طلــوع و غــــروبـــی دیــگــــر بــیایـــند
وبـــاز هـــم گـــذر زمـــان هــا ک
بـــــی تــــو مــــــی گــذرد!
مـــــــی گذرد…!
مـــــی گــذرد و بــاز هـــم مـــــی گذرد…

.

.

.

فکر می کردم تنهایی یعنی
من،
سکوت،
پنجره های خاک گرفته،
اتاق خالی از تو.
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها !

.

.

.

از تو برای تو و برای دلتنگی های همیشگیم می نویسم.
می گویم ک من تو را بهترین میدانم تو را…میخواهم

.

.

.

اینجا؛ احساس، فروشی شده…
عشق، اجاره ای شده…
و تنهایی هم برای ما آدم شده…

.

.

.

بعد از مرگم…
قلبم را جدا از من خاک کنید
من و دلم هیچ گاه
آبمان توی یک جوی نرفت

.

.

.

درد یعنی
مرور sms هایی که روزی باورشون داشتی
وامروز بدروغ بودنشون ایمان داری

.

.

.

همیشه، پُخته تر نمیشی!
گاهی، میسوزی و.. ته میگیری!

.

.

.

“گوسفندی”بر جنازه ی “گرگی”می گریست, که اینک با این همه زندگی چه کنم!!!

.

.

.

از آش روزگار چنان دهانم سوخت
که از ترس
“آب یخ”را هم فوت میکنم…

.

.

.

در عجبم
از سیب خوردنِ مان
که
از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند.
مگر این همه چوب که خوردیم
از یک سیب….. شروع نشد!؟

.

.

.

انگار جمعه ب دنیا آمده ام… دل ب هر چه میبندم تعطیل است…

.

.

.

یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه …

.

.

.

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .

.

.

.

زخمی ام کرده اندامامیبخشمشان یادم نبود کاکتوس رانبایدنوازش کرد

.

.

.

بیچارهـ مترسکــــ ـ . . . .
سرتاسر ســـــال از مزرعـ ـه مواظبت کرد
در آغاز فصلِ ســ ـ ـرد تنش هیزم آتـــــــش کشآورز شد.
پــــ ـاداش وفـا داری جز این نیست .

.

.

.

دلتنگم… دلتنگ آن روزها که نمیدانم محبتهایش توهم من بود.. یا ترحم او……

.

.

.

من عاشق اون دیالوگ قشنگ پدرjepetoبه پینوکیوام.که میگه:پینوکیو چوبی بمان……
آدم ها سنگی اند….

.

.

.

زمانه عجیب است؟راننده نیستم ولی هر کس به من رسید مسافر بود…..

.

.

.

خــــــــــدایا . . .
از تو چه پنهـــان …؟
کســــــــی را هــــم قــــــــد تـــو دوستـــــــ دارم . . .!

.

.

.

تنهایی نجوای عاشقانه ای است در گوش معشوقی که نیست.


.
.
.

رد خـــآطـــره هــآ رآ نــَـگــیــر…!!!

بـِــه نـیـمـکـَتـــ هــآی پــوســـیده ای مـیـرِســی کـِــه

حــآفــظــهِ اش رآ دَر بـــآران از دَســت دآدِه اســـت…!!!

.

.

.

دلم یک دوست داشتن ناب میخواهد…
از همان هایی که نه گفته میشوند… و نه شنیده میشوند… فقط آرام و یواشکی حس میشوند…

.

.

.

خدا کند،بین ما…
اگر چیزی به هم خورد…
استکان چایی مان باشد!
آن هم برای گفتن سلامتی!!!

.

.

.

چقدر سخته روبروی دریا وایسی و خاطرات خیابون خفت کنه…

.

.

.

مادر مذا ببخش…درد بدنم بهانه بود..کسی رهایم کرده که صدای بلند ناله هایم اشکهایت را درآورد

.

.

.

نباید گریه میکردم تو این حال و نمیدیدی فقط فکر خودت بودی ازم چیزی نپرسیدی تو قلبم آرزو کردم نرفته راهو برگردم میخواستم پا به پات باشم منو از جاده گم کردی نمیفهمم چرا قلبت تمنای منو رد کرد نمیفهمم چرا گریه حال منو بد کرد حالا از تو از این خونه خدا میدونه دلگیرم نباید گریه میکردم!!!

.

.

.

هی فلانی….؟اصلا یادت هست که نیستم……؟؟؟؟؟

.

.

.

بعد رفتنت چند تا سوال تو ذهنم هست که بی جواب موندن:
با این همه خاطرات مبهم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟
با عکس به یادگار با هم چه کنم؟؟؟؟؟؟
میخواستم از وسط ببرم همه را
با دست تو روی شانه هایم چه کنم؟؟؟؟؟

.

.

.

دردم را از مردم پنهان می کنم…
من تنها برای پنهان کردنش لبخند می زنم…
لبخندی که دیگر بیشتر از چند لحظه بر لبانم باقی نمی ماند…
تو نمی دانی چقدر سخت است که لبخند بزنی وقتی چشمانت پر از اشکند…

.

.

.

وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقابهارا نمی شکنم
شیشه هارا نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم،دلت را نمی شکنم
دراین دلتنگی ها زورم ب تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است..

.

.

.

وقتی میرفت گفت تو را هم می برم…!
گفتم کجا؟
گفت از یادم…

.

.

.

فقط رفت

بدون کلامی که بوی اشک دهد..

فقط رفت

بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد

فقط رفت

و من شنیدم که توی دلش گفت: “راحت شدم …”

.

.

.

باید جای من باشی تا بفهمی فرق است
بین((باختن))و((بد))باختن…

.

.

.

قرار نیست…
من بنویسم و تو بخونی!
حتی قرار نیست…
بفهمی که من به خاطر تو نوشتم!
فقط…
قراره دلم اروم بگیره,
که نمیگیره.

.

.

.

دیگه با عروسک هام بازی نمیکنم……….
بزرگ شدم….!!!!!
برای خودم عروسکی شدم…………
انقدر که بازیم دادند….!!!!!!

.

.

.

بازی تمام شد . . .
تو بردی . . .
حالا نقابت را بردار!
بگذار ببینم،زندگی ام را به که باختم . ..

.

.

.

ســر بــه گـــوشــم بــگــذار و آرام بــگــو:
دوســـتـــت دارم!
از چــه مــیــتــرســی؟
فـردا دوبـاره مـیــتـوانـی انـــکـــار کنی…!

.

.

.

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو برمیداری می افتی به جان دوست داشتنت
اندازه می گیری
حساب و کتاب می کنی
مقایسه می کنی
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا که زیادتر دوستش داشته ای،
که زیادتر گذشته ای
که زیادتر بخشیده ای،
به قدر یک ذره،یک ثانیه حتی
درست از همان جاست که توقع آغاز می شود و توقع آغاز همه رنج هایی است که میبریم…

.

.

.

خدایاامشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ ،
وقتش رسیده طعم دنیایت رابدانى

.

.

.

گاهی شاپرکی میگیری،خیلی آرام،تا رهایش کنی…
ولی شاپرک میان دستانت له میشود!
نیت تو کجا و سرنوشت کجا؟

.

.

.

مـטּ بــﮧ جـآے ِ خـآلــیــش ، بـیــشــتــر از …

خودش عــآدت کــردم !!

اِعــتــراف ِ تَلخیست
.
.
.
اگه بری میشی اسم دخترم ولی اگه بمونی میشی مادرش
.

+

نوشته شده در شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۲ ساعت 23:55 توسط روژان  |