متضاد کلمات سخت
نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 06 اردیبهشت 1400 ساعت 10:25
/saxt/
معنی
۱. [مقابلِ آسان] دشوار؛ مشکل.
۲. [مقابلِ نرم و سست] سفت.
۳. محکم و استوار.
۴. [قدیمی، مجاز] بخیل، خسیس.
۵. (قید) بسیار: ◻︎ بیا که قصر امل سخت سستبنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است (حافظ: ۹۰).
〈 سخت گرفتن: (مصدر لازم) کار را بر کسی دشوار ساختن و او را در فشار قرار دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق ≠ آسان
۲. جامد، درشت، سفت، صلب
۳. اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت
۴. توانفرسا، طاقتسوز، ناملایم
۵. حاد، خطرناک، خطیر، مخاطرهآمیز، وخیم
۶. استوار، قایم، قرص، محک
دیکشنری
- آلمانی
- انگلیسی
- اردو
- اسپانیایی
- ایتالیایی
- ترکی
- روسی
- عربی
- فرانسوی
- هندی
austere, brutal, crucial, demanding, hard, difficult, heavy, dour, firm, formidable, hard-line, harsh, inflexible, rough, intense, invincible, sharp, keen, sorely, stark, stiff, strong, tight, uphill, vehement, oppressive, poignant, rigid, rigidly, rigorous, rock-ribbed, rocky, rugged, sclerotic, severe, steely, stern, stony, strenuous, strict, stringent, substantial, sweaty, tenacious, terrible, tough, unbending, unmitigated, vicious, vigorous, violent