شعر زیبا برای استاتوس
نویسنده : شهلا رنجبر | زمان انتشار : 25 دی 1399 ساعت 11:56
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!
برچسبها:
,
,
گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...!
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست،
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...!
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد،
همه جا در نظر مردم دانا قفس است...!
برچسبها:
,
,
این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس
«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایست
این سخن بیهوده نیست...
زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند است
خنده ی شیرینِ فروردین
بازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
از حنجره ات پنجره ای سوی خدا باز
احساس من و ساز تو
جان های هم آهنگ
جان من و آوای تو یاران هم آواز
گلبانگ تو روشنگر جان است
قول و غزلت پرچم شادی ست
بر افراز
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
گفت دانایى: که گرگى خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
هر که گرگش را دراندازد به خاک،
رفته رفته مىشود انسان پاک!
هرکه با گرگش مدارا مىکند،
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند...
اینکه مردم یکدگر را مىدرند،
گرگهاشان رهنما و رهبرند!
اینکه انسان هست این سان دردمند،
گرگها فرمان روایى مىکنند!
این ستمکاران که با هم همرهند،
گرگهاشان آشنایان همند!
گرگها همراه و انسانها غریب،
با که باید گفت این حال عجیب!
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
گفته ميشد: « هر كه با ما نيست با ما دشمن است!»
گفتم: آري، اين سخن فرموده اهريمن است!
اهل معنا، اهل دل، با دشمنان هم دوستند،
اي شما، با خلق دشمن! قلب تان از آهن است؟!
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
اي همه مردم، در اين جهان به چه کاريد ؟
عمر گران مايه را چگونه گذاريد ؟
هرچه به عالم بود اگر به کف آريد
هيچ نداريد اگر که عشق نداريد
واي شما دل به عشق اگر نسپاريد
گر به ثريا رسيد هيچ نيرزيد
عشق بورزيد
دوست بداريد
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
زمان در خواب و دريا قصه پرداز
خيالم در بلندي هاي پرواز،
ز تلخي هاي پايان، مي رسيدم-
به شيرينِ شگفتي هاي آغاز !
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است،
تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی،
و آن جا «انسانیت» است!
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زِ دستم نرود
ناز چشم تو ، بقدر مژه بر هم زدنی....
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا تو بمان با من، تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند...
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد!
آنگونه که بر کفش تو ننشیند گرد
فردا که جهان کنیم بدرود به درد
آه آن همه خاک را چه می خواهد کرد؟!
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی؟!
کاش، یک روز، به اندازه ی هیـــــچ
غم بیهوده نمیخوردی!
کاش، یک لحظه، به سرمستی بــــــاد
شاد و آزاد به سر می بردی
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیش را
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
من سکوت خویش را گم کرده ام
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه میپرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم !
تو کجایی تا بگیری داد من ؟
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من !
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
اگر عمر گل
هفته ای بیش نیست
خدایا نه خارم
چرا مانده ام
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
امــروز دســت گیــر
کــه فــردا،
از دســت رفتــه اســت؛
انســان خستــهای کــه نجــاتــش بــه دســت تــوســت . . .
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
,
دل من دير زمانیست كه می پندارد:
بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان اين ساقه نازك را
- دانسته-
بيازارد! ...
« دوستی » نيز گلی است؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقه ترد ظريفی دارد...
...زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست...
...باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه،
عطر افشان
گلباران باد♥
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
گفتی که: چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کشم از پنجره سر
اندوه ...
که خورشید شدی ... تنگ غــــروب!
افسوس ...
که مهتاب شدی ... وقت ســــــــحر!
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
برچسبها:
,
اگر ماه بودم، بهرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم، بهرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی، به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی، بهرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی !
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران
مثل مروارید باش
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
من يقين دارم كه برگ ،
كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ،
فارغ است از ياد مرگ !
آدمي هم مثل برگ ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ ،
گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ،
مي تواند يافت لطف :
«هر چه بادا باد را »
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
بر ماسه ها نوشتم :
دریای هستی من
از عشق توست سرشار
این را به یاد بسپار.
بر ماسه ها نوشتی :
ای همزبان دیرین
این آرزوی پاکیست
اما به باد بسپار.
"فریدون مشیری"
برچسبها:
,
........ مطالب قدیمیتر >>