جملات نیچه در مورد موسیقی
نویسنده : سمانه KZ | زمان انتشار : 10 دی 1400 ساعت 23:53
جایگاه موسیقی در فلسفه فردریش نیچه
نویسنده : محدثه میری(ورودی ۱۳۹۶ زبان و ادبیات انگلیسی)
چکیده : جایگاه موسیقی در فلسفة فردریش نیچه
«بدون موسیقی زندگی اشتباهی بیش نیست.» این جمله را فردریش نیچه (1844-1900) فیلسوف و متفکر مشهور آلمانی در کتاب غروب بت ها نوشته است. امروزه کمتر کسی را می توان پیدا کرد که با افکار و اندیشه های این فیلسوف پرآوازه آشنایی نداشته باشد و یا حداقل یکی از جملات مشهور او نظیر «ما هنر را داریم تا حقیقت ما را از پای در نیاورد» یا «آن چه من را نکشد قوی ترم خواهد کرد» نشنیده باشد.
جایگاه موسیقی در فلسفة فردریش نیچه
«بدون موسیقی زندگی اشتباهی بیش نیست.» این جمله را فردریش نیچه (1844-1900) فیلسوف و متفکر مشهور آلمانی در کتاب غروب بت ها نوشته است. امروزه کمتر کسی را می توان پیدا کرد که با افکار و اندیشه های این فیلسوف پرآوازه آشنایی نداشته باشد و یا حداقل یکی از جملات مشهور او نظیر «ما هنر را داریم تا حقیقت ما را از پای در نیاورد» یا «آن چه من را نکشد قوی ترم خواهد کرد» نشنیده باشد. نیچه در آغاز قرن بیستم از دنیا رفت اما نقادی های وی از فرهنگ و هنر اروپایی، تأثیر به سزایی در جریان پست مدرنیسم نهاد و او را تبدیل به یکی از اثرگذارترین فیلسوفان بر جریان فکری قرن بیستم کرد.
شروع تفکرات نیچه به شدت تحت تأثیر نوشته های آرتور شوپنهاور، دیگر فیلسوف هم وطن او بوده است؛ به خصوص در زمینة هنر و موسیقی و ارتباط آن با رنج انسان. اندیشة بنیادین نیچه عشق به زندگی است. برای نیچه آن چه اهمیت دارد زندگی شاد و لذت بخشی است که در عین حال شکوه و عظمت انسان را حفظ می کند. از نظر او حقیقت سراب باطلی بیش نیست و در پی آن رفتن رنج و اندوه فراوان به دنبال دارد. به همین خاطر است که او در غروب بت ها عنوان می کند: «در هنر، آدمی از خود همچون نمونه ی کمال لذت می برد». نزد نیچه هنر بالاترین شادکامی هستی است. ازین رو می توان نتیجه گرفت او هنر را راه فراری از حقیقت زندگی و رنج های حاصل از آن می داند. موسیقی می تواند زندگی را معنا بخشد و به آن ارزش زیستن بدهد.
از نظر نیچه، زیبایی در نگاه نگرنده است و این انسان است که سرچشمه و موجب زیبایی است. انسان خویشتن را در آیینة دنیا می بیند و زیبایی درونش را به دنیا بازتاب می دهد. می توان گفت به باور نیچه، تنها ارزش های حقیقی، ارزش های زیبایی شناختی هستند. او به پیروی از شوپنهاور، در میان انواع هنرها به موسیقی توجه ویژه ای داشت. نیچه با ریچارد واگنر آهنگساز و اپرا نویس مشهور آلمانی که او نیز تأثیر بسیار زیادی از شوپنهاور پذیرفته بود، روابط دوستانه ای برقرار کرد، هر چند که این دوستی بعدها رو به افول نهاد. هم چنین نیچه خود نوازنده پیانو بود و از او چندین قطعه برای پیانو به جا مانده است که بیان کننده علاقة او به موسیقی و اهمیتش در اندیشة وی است.
نیچه در اولین اثر خود زایش تراژدی، که مفصل ترین بحث او دربارة هنر را در بر دارد، به شکل نمادین به شرح دو اسطورة یونایی می پردازد: آپولون الهه ی روشنایی که نماد نظم وعقلانیت و خرد است، و در نقطه ی مقابل آن دیونیسوس الهه ی شراب که نماد سرمستی و شادی است. او از این دو الهه برای بیان دو دیدگاه زیبایی شناسی به صورت استعاره ای استفاده می کند. در دیدگاه آپولونی زیبایی در نظم، هارمونی، فرم و نقش نهفته است. فوگ های یوهان سباستین باخ یکی از بهترین نمونه های زیبایی آپولونی در موسیقی است. از آن سو در دیدگاه دیونیسوسی، زیبایی در هیجان، سرمستی، رقص و دیوانگی معنا می شود. می توان باله ی پرستش بهار اثر آهنگساز مکتب نئوکلاسیک، ایگور استراوینسکی را به عنوان نمونه ای از موسیقی دیونیسوسی نام برد.
از آن جا که نیچه همواره عشق و شور و سرمستی یعنی روحیة دیونیسوسی را بر عقل و خرد یعنی روحیة آپولونی ترجیح می دهد، در نظر او موسیقی نیز باید هنری کاملاً دیونیسوسی باشد. اما آن چه به نظر مخاطب امروزی منطقی به نظر می رسد این است که نمی توان هر قطعه و یا سبک موسیقی را کاملاً آپولونی یا دیونیسوسی خواند، بلکه هر اثر موسیقایی را باید ترکیبی از هر دو دیدگاه بدانیم. برای مثال هرچند به نظر می رسد جنبش راک اند رول کاملاً رویة دیونیسوسی دارد، اما با کمی دقت می توان رگه هایی از زیبایی آپولونی (به خصوص در زیر شاخه هایی که در دهه 70 میلادی از راک اند رول نشأت گرفتند نظیر پراگرسیو و اسپیس راک) نیز در آن یافت و یا اگر به تاریخ موسیقی جاز نگاه بیاندازیم، با این که بسیاری از آثار مشهور نظیر آثار دوک الینگتون گرایش زیادی به دیدگاه آپولونی دارند اما در همان آثار می توان ریتم های پرهیجانی از جنس هنر دیونیسوسی احساس کرد. اما به هر حال در نظر نیچه موسیقی باید برآمده از احساسات شورمندانه و آفرینش هایی فراتر از اصول و قواعد زیبایی شناسی باشد. موسیقی دیونیسوسی بر خرد منطقی می شورد و عقلانیت را زیر سوال می برد. موسیقی دیونیسوسی با نغماتی سرمستانه و شادی آفرین به جنگ حقیقت عقلانی می رود و بدین طریق آلام و رنج های حاصل از چنین عقلانیتی را که بر سراسر زندگی انسان سایه افکنده، از بین می برد. آری، تنها با چنین موسیقی ایست که می توان به زندگی ادامه داد.
در پایان باید اعتراف کنم که موضوع بسیار جالب و قابل تأمل برای راقم این سطور این است که با وجود این که بیش از یک سده از مرگ نیچه می گذرد، اما آثار و دیدگاه های او هنوز برای مخاطب امروزی تازگی دارد و می توان با اطمینان گفت آرای وی تأثیری بسیار عمیق در موسیقی دانان دوران های مختلف (نظیر جنبش پانک راک در اواخر دهه 70 و یا در موسیقی و اشعار پوچ گرایانه ی بند های دث متال، دووم متال و بلک متال) گذاشته است. پس از نیچه نمی توان متفکری را یافت که موسیقی تا این حد در اندیشة او نقشی محوری ایفا کند.
محدثه میری