موضوعات وبسایت : آموزشی
آموزش امنیت اینستاگرام

متن فلسفی تنهایی

نویسنده : معین | زمان انتشار : 05 مرداد 1398 ساعت 21:25

شريف ترين قلبها ، قلب کساني است که درآن انديشه آزار کسي نباشد.

و شريف ترين انسانها کساني هستند که در بدست آوردن دل ديگران و ارزش هاي متعالي بکوشندو چه بسا شريف ترين ِ انسان ها، که در پاي اين آرمانهاي شريف و مقدس حيات و زندگي خويش را به وديعه سپرده و فدا نمودند!

…………………………………………………………

آموزش امنیت اینستاگرام

........................................................................

وقتي از مادر متولد شدم ... صدايي در گوشم طنين انداخت 
که بعد از اين با تو خواهم بود 
به او گفتم: کيستي؟ گفت: غم 
فکر کردم غم عروسکي خواهد بود که من بعدها با او بازي خواهم کرد 
ولي بعدها فهميدم که من عروسکي هستم در دستان غم 

........................................................................

مي دوني چرا بين انگشتان دست فاصله هست؟ چون يه روزي يه دستي پيدا مي شه که اين فاصله ها رو پر کن

………………………………………………

کاش قلبم درد تنهايي نداشت ، چهره ام هرگز پريشاني نداشت ، برگهاي آخر تقويم عشق حرفي از يک روز باراني نداشت ، کاش مي شد راه سرد عشق را بي اختيار پيمود و قرباني نداشت

........................................................................

دوستي يه حادثه و جدايي قانون است . بيا حادثه آفرين و قانون شکن باشيم

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتراست . براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم ، انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد ، اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم

………………………………………………

:اي عمر شيرين از تو سيرم**** بگذر از من تا بميرم

………………………………………………

چه بگم

چي بگم از کجا بگم

دردمو با کيا بگمبهتره که دم نزنمحرفي از عشقم نزنم

از عشقي که گم شد ورفتعاشق مردم شدو رفتعشقي که بي فروغ نبودبراي من دروغ نبودبغض نشسته تو گلوموقتي نشستي روبه روممن از خودم چرا بگمبايد از اون چشا بگمخيره تو چشم مست تودست ميدم به دست تودل از زمونه ميکنمحرف دلم رو ميزنمچه حالتي داره چشاتنرگس بيماره چشاتچشم تو خوابم ميکنهمست و خرابم ميکنهوقتي نشستي رو به منازعاشقي بگو به من

بزار چشات دل ببره
اينجوري باشه بهتره

چشات اگه پس نزننچشاي سرسپردموميشه فراموش کنمخاطره هاي مردمو

…………………………………………………………

قلب شکسته

آدم ها شوخي شوخي به گنجشکها سنگ مي زنند... و گنجشکها جدي جدي مي ميرند... آدمها شوخي شوخي زخم مي زنند... و قلبها جدي جدي مي شکنند... و تو شوخي شوخي لبخند مي زني... و من جدي جدي عاشق ميشم

دچار مرگ

غمگينم

گويي دچار مرگم

دچار درد گران و سنگين

من چنين راهي را نخواسته بودم

اين همه درد در ذهن من پديدار نبود

گويي من دچار اشتباه چرخ گردانم

قرار نبوده است که باشم

و اينک دچار بودنم!

همه مفهوم ها براي من گم گشته اند

ساختار ذهني من دچار دوگانگيست

يک دوگانگي پليد

اني نيستم که مي پنداشتم

من يک دچارم!

........................................................................

گل من باغچه نو مبارک

چه قدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد

و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زل بزني و

به جاي اينکه لبريز کينه و نفرت شي‌ ، حس کني هنوزم دوسش داري

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تکيه بدي که يه بار زير آوار غرورش

همه وجودت له شده

چه قدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني

اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز سلام نتوني بگي....

چه قدر سخته وقتي

پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه اما مجبور باشي بخندي

تا نفهمه هنوزم دوسش داري

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني

و هزار بار تو خودت بشکني و اون وقت آروم زير لب

بگي : گل من باغچه نو مبارک

..........................................................

با يک دل غمگين به جهان شادي نيست

تا يک دل ويران بود ابادي نيست

تا در همه جهان يکي زندان است

در هيچ کجائي عالم آزادي نيست

 

........................................................................

نبودنت بهترين بهانه است براي اشک ريختن ...

 

ولي کاش بودي تا اشکهايم از شوق ديدارت سرازير ميشد ..

 

کاش بودي و دستهاي مهربانت مرهم همه دلتنگيها و نبودنهايت ميشد ...

 

کاش بودي تا سر به روي شانه هاي مهربانت مي گذاشتم

 

و دردهايم را به گوش تو ميرساندم

 

کاش بودي عزيزم

 

تا ميديدي چگونه با اشک و اندوه درد و غم و اين زنده گي فلاکت بار مبارزه ميکنم

 

………………………………………………

يک بار معنا کن مرا

شخصي را به جهنم مي بردند . در راه بر مي گشت و به عقب خيره مي شد . ناگهان خدا فرمود : او را به بهشت ببريد . فرشتگان پرسيدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد ... او اميد به ديدار معشوقش داشت

........................................................................

در يک آشنايي دوستانه ما با هم دست داديم !! تو فقط دست دادي.. و من.. همه چيز از دست دادم

………………………………………………

ميدوني آدما بين الف تا ي قرار دارند. بعضي ها مثل " ب " برات ميميرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت ميشوند،مثل ..ف.. که اسم نازنينت است فدات ميشن. مثل " م " منتظر مي مونند تا يه روز مثل " ي " يارت بشن

………………………………………………

مهرباني را وقتي ديدم که کودکي خورشيد را در دفتر نقاشيش سياه کشيد تا پدر کارگرش زير نور آفتاب نسوزد

آدم ها در دو حالت همديگر را ترک مي کنند: اول اينکه احساس کنند کسي دوستشون نداره و دوم اينکه احساس کنند يکي خيلي دوستشون داره

………………………………………………………..

تواگه پائيز زردي واسه من بهار سبزي...تواگه هواي سردي واسه من هميشه گرمي...تواگه ابر سياهي واسه من ابر بهاري...تواگه دشت گناهي واسه من يه بي گناهي... تواگه غرق نيازي واسه من يه بي نيازي...تواگه رفيق راهي واسه

………………………………………………

دل تاري است وقتي بشکند بهتر مينوازد

………………………………………………………..

با قلب پاکت از خدا بخواه منو صبرم بده

هنوز نرفتي از پيشم دوريت داره زجرم ميده

………………………………………………………..

طعنه بر خواري من اي گل بي خار مزن

من به پاي تو نشستم که اين گونه خوار شدم

………………………………………………

…عزيزم اين روزها از اشکهايم ملتسمانه ميخواهم که چشمهايم را

 

کمک کند تا آنقدر بگريم تا خدا بر من و چشمان خيسم

 

رحم نموده مرا از درد هجران نجات دهد 

 

........................................................................

نخواهم گل که عمر گل بي اعتبار است

 

ترا خواهم ز گلهاي عالم که عطر بوي تو ماندگار است

……………………………………………

جزيره

من همون جزيره بودم ، خاکي و صميمي و گرم ، واسه عشق بازي موجها ، قامتم يه بستر نرم ...

يه عزيز دردونه بودم ، پيشه چشم خيسه موجها ، يه نگين سبز خالص ، توي انگشتر دريا ...

تا که يک روز تو رسيدي ، توي قلبم پا گذاشتي...!!! غصه هاي عاشقي رو ، تو وجودم جا گذاشتي...

 زير رگبار نگاهت ، دلم انگار زيرو رو شد ، براي داشتن عشقت ، همه جونم آرزو شد.

 تا نفس کشيدي انگار ، نفسم بريد تو سينه ، ابر و باد و دريا گفتن ، حس عاشقي همينه.

اومدي تو سرنوشتم ، بي بهونه پا گذاشتي ، اما تا قايقي اومد ، از منو دلم گذشتي؟؟؟ رفتي با قايق عشقت ، سوي روشني فردا ، منو دل اما نشستيم ، چشم به راهت لب دريا...

......................................................................

ديگه رو خاک وجودم ، نه گلي هست نه درختي ، لحظه هاي بي تو بودن مي گذره اما به سختي!

………………………………………………

عزيزم اين گلها تقديم تو باد به شرط اينکه تو گل باشي من خاک زير پايت..

………………………………………………

چرا دنيا بي وفا است عزيزان چرا بايد هميشه درد کشيد چرا .........

……………………………………………………………………………

بهاي گناهانم را پرداخت نمودم … عزيزم با اشک و انده با غم  و التماس

………...…………………………………….

تمام زنده گي من را غم پر کرده عزيزم

تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...

دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !

درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد? دوري از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .

 دلتنگي براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ? براي داشتنش داشتم.    

دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .

در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است ? حق من نيست ? به اتش گناهي که عشق در آن سهمي داشت مرا بسوزانند .

........................................................................

رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است? آنچنان دستهاي مرا از پشت بسته است? آنچنان قدمهاي مرا زنجير کرده است که نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . . 

دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من اين تاوان سنگين را با جان و دل پذيرا شدم .            

همه عمر ? داغ تو بر پيشاني و دلم نشسته است و مرا مي سوزاند .   

………………………………………………

تو نمايش زندگي مرا چنان در هم پيچيدي که هرگز از آن بيرون نيايم. . . آنقدر دلتنگ دوريش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خويشم .. آنقدر دل آزرده عشق توهستم که همه هستيم را خوره بي کسي و تنهايي مي جود  

 به او نگاه مي کنم ? به او که چون بهشت بر من مي پيچد و پروازم مي دهد .  

به او که لبهايش از اندوه من مي لرزند .       

به او که دستهاي نيرومندش ?عشقي که سالها پيش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من مي نوشاند . . . . .        

به اوکه چشمهايش درعمق سياهي مي خنديد ودنيايم راستاره باران ميکرد.     

به او که باورش کردم و دل به او باختم

به او که دلم مي خواهد در آغوشش چشمهايم را بر هم بگذارم و هرگز ? هرگز ?هرگز به روي دنيا بازشان نکنم

........................................................................

 سراسر زندگيم را اندوهي پر کرده است که روزها و ماهها از اين سال به سال ديگر آنها را با خود مي کشم و ميدانم که زمان ?

 شايد زمان ? داغ مرا بهبود بخشد ولي هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت اين ديوار شيشه اي نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .     

…………………………………………………………

جوان صادق

.اين هم منزوي کردن يک جوان فدا کار و صادق توسط يک دختر سنگدل و کثيف .................

……..……………………………………………

: اگر عاشق شديد آماده براي خورد شدن باشيد

+

نوشته شده در ساعت توسط امین  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر